loading...
چت روم صورتی|صورتی چت|صورتی|چت صورتی قدیم
ستایش بازدید : 47 دوشنبه 25 دی 1391 نظرات (0)

منصور- نگاش كن عين اين بچه تخسا حداقل اون صورتتو پاك كن قيافت شده عين اين ادم خوارا
از آينه بغلي خودمو نگاه كردم تمام ريمل و خط چشمم بر اثر گريه دور چشم ريخته بود و انقدر دست كشيده بودم كه هاله اي از سياهي دور چشمم ايجاد شده بود
خندم گرفت از روي داشبورد يه دستمال كاغذي برداشتم و شروع به پاك كردن كردم
ولي بازم حرفي نزدم تا خود ويلا هي وراجي كرد و منم چيزي نگفتم نزديكاي ويلا بوديم
منصور- ازت خواستگاري كرد؟
به توچه
منصور- خيلي بي ادبي
مثل خودت
منصور- ازت يه سوال كردم چرا انقدر بد و بيراه نثارم مي كني
براي اينكه حق نداري درباره زندگي من فضولي كني
منصور- فكر كن برادرتم نگرانتم مي خوام كمكت كنم
من برادر اونم از نوع توش نمي خوام
صبر كن ببينم مگه نوع من چيه؟
سكوت كردم
مينو
مينو
بازم جواب ندادم
منصور- خانوم كاشاني
- مهندسش يادت رفت
با خنده گفت خانوم مهندس كاشاني
به طرفش برگشتم به زور خندمو نگه داشته بودم
و منتظر بودم ببينم چي مي گه
منصور- براي بار سوم مي پرسم آيا بنده وكيلم؟
با تعجب پرسيدم بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
واي مباركه بلاخره بله رو گفتي و زد زير خنده
- شما حالتون خوبه احيانا؟
منصور- نه خوب نيست
مي گم
منصور- حالا مي خواي بهش بله رو بگي ؟
به كي؟
منصور- به معين جناب مهندس فرازد معين
اون كه از من خواستگاري نكرده
اگه خواستگاري مي كرد جاي تعجب داشت
انوقت چرا؟
منصور- چون ادم مزخرفيه و اصلا قابل اعتماد نيست قبلا هم باهاش كار كردم مي شناسمش راستش براي همين افتادم دنبالتون
منصور- البته بايد منو ببخشي ولي خوب نمي دونم چرا احساس كردم بايد بيام هرچند بدم نشد وگرنه معلوم نبود چه بلايي سرت مي امد
- خيلي ممنون از كمك شجاعانتون ولي خودم مي تونم از خودم مراقبت كنم
منصور- بله دقيقا ديدم چطور از خودتون مراقبت مي كنيد
- مي دونيد من به اين نتجه رسيدم هر چي كمتر با شما حرف بزنم راحتترم و در نتيجه اعصابم ارومتره
منصور- ولي من بر عكس شما هرچي با شما حرف مي زنم اعصابم ارومتره و ارامش مي گيرم
به ويلا رسيدم ماشين معينو ديدم
منصور- اينكه اينجاست پس چطور شما رو تا اينجا نيورد؟
شونه هامو بالا انداختم و گفتم انقدر سوال نكنيد مهندس ...ماشالله از اين خانوماي فضول هم بدتريد
منصور- ممنون از حسن كلامتون مي ترسم يكم ديگه اينجا وايستم چيزاي ديگه اي هم به من نسبت بديد
- احتمالا اينكارو كنم پس تا اين كارو نكردم بيايد بريم تو چون واقعا خسته ام
با هم وارد شديدم صمدي و فرهمند بودن و معين هم كنارشون سلامي كردم و در حال عبور از كنارشون معين بهم پوزخندي زد
معين -خوش گذشت
- بله جاي شما خالي
من ديگه منتظر جوابش نشدم و به طرف آشپزخونه رفتم چون گشنه ام بود
بعد از اينكه يخچالو زيرو رو كردم يه تيكه نون برداشتم و چندتا تيكه كالباس برگه شده رو لاي نون گذاشتم و همونجا شروع كردم به خوردن ديگه براي ناهار جا نداشتم
خوشبختانه نازگل خانوم امده بود
- نازگل خانوم منو ديگه براي ناهار صدا نكن
نازگل خانوم – مادر با همين يه لقمه سير شدي ؟
- اره نازگل خانوم من معده ام بيشتر از اين جا نداره
نازگل خانوم - امان از دست شما جوو نا براي رژيم گرفتن كه چيكارا نمي كنيد
-وا نازگل خانوم من رژيم نمي گيرم من خورد و خوراكم همين قدره
فقط سرشو از روي تاسف تكوني داد
خيلي خسته بودم نياز به يه دوش اب گرم داشتم وقتي از اشپزخونه خارج شدم معين هنوز كنار صمدي نشسته بود و با پوزخند بهم نگاه مي كرد
تو دلم گفتم اينم شده عين این تازه عروسا كه خونه پدرشوهرشون فرشن يكي نيست بگه مگه كارو زندگي نداري همش اينجا پلاسي پسره بي خاصيت
هيچ كار به درد بخوري هم انجام نمي ده به جز تيپ زدن و حالت دادن موهاش

سر سري اطرافو نگاه كردم منصور هم نبود احتمالا اونم تو اتاقشه
يه راست رفتم به اتاقم بعد از يه دوش حسابي و كمي چرت زدن شروع كردم به كار كردن رو نقشه ها
نزديكاي غروب بود كه ديدم كسي به در اتاق مي زنه
بله بفرمايد
فكر مي كردم منصور باشه چون به خاطر نقشه ها زياد مي امد همچنان سرم پايين بود تا سرمو بالا اوردم چهره فرزاد و ديدم
- شما اينجا چيكار مي كنيد؟كاري داشتيد؟
معين -تعجب كرديد ؟انتظار داشتيد همتي بياد؟ خيلي خلي دختر نمي دونم اون احمق افليج چي داره كه تو جذبش شدي
- اقا حرف دهنتونو بفهميد اگه كاري نداريد بريد من بايد كارامو تموم كنم
كمي تو اتاق گشت و در حالي كه يه دستش تو جيب شلوارش بود بهم نزديك شد من در حال كشيدن نقشه ها بودم
كه يهو ديدم امد كنارم نشست كمي خودمو جمع كردم ولي به روي خودم نيوردم و شروع به ادامه كار دادم
از نگاه خيرش خسته شدم و رومو كردم به طرفش
- خواهش مي كنم مزاحم نشيد اگه حرفي داريد بگيد واگر هم نه بريد بيرون خيلي كار دارم اقاي مهندس
معين - مي دوني از چشات خوشم مياد ادمو هوايي مي كنه خيلي رنگشونو دوست دارم
تو خيلي لجبازي تا حالا هر دختر ديگه اي بود رامش كرده بودم ولي تو مثل ماهي ليزي هي از دست ادم در ميري
اب دهنمو قورت دادم ترس بدي تمومه وجودمو گرفته بود باز كمي ازش فاصله گرفتم
متوجه شد و خودشو نزديكتر كرد نمي خواستم دادو بيداد كنم چون شايد كسي حرفمو باور نمي كرد و ابروم مي رفت
- مهندس بريد بيرون اينكارا چه معني مي ده
معين -بهت كه گفتم ازت خوشم مياد دلم مي خواد مال من باشي
به شدت از جام بلند شدم و به طرف در اتاق رفتم تا خواستم درو باز كنم پيش دستي كرد و نذاشت و باعث شد به در تكيه كنم
حالا هر دوتا مون رو به روي هم بوديم و گرماي نفساشو احساس مي كردم
از حركاتش داشت چندشم مي شد چشامو بستم
- خواهش مي كنم با من كاري نداشته باش برو بيرون و گرنه داد مي زنم همه بيان
ناگهان چنان قهقه اي سر داد كه فكر كردم پرده گوشم پاره شد
معين - خانوم خوشگله فكر كردي در حضور ديگران من ميام بالا بعدشم يه راست به اتاق تو ميام
وقتي تعجب و ترسو تو چشام ديد ادامه داد
همه رفتن لب دريا منم به بهانه انجام كاري ازشون جدا شدم حالا امدم سراغ كوچولوي خوشگل خودم كه تو باشي و دوباره بلند خنديد
داشت جونم بالا مي امد سريع برگشتم تا درو باز كنم و از دستش فرار كنم ولي باز مانعم شد و با دستشو منو هل داد به طرف پنجره نمي دونستم بايد چيكار كنم
فقط خدا خدا مي كردم كه كسي به دادم
برسه با هر قدمي كه به طرفم بر مي داشت منم يه قدم به عقب مي رفتم تا اينكه ديگه به پنجره رسيدم بهم نزديك شد انقدر كه مطمئن بودم با يه حركت تو بغلشم
احساس سستي كردم پاهام ديگه توان ايستادن نداشت
خواهش مي كنم اقا فرزاد اينكارا از شما بعيده
ولي اون چيزي نمي گفت با دو تا دستش قاب پنجره رو گرفت در حالي كه من بين دستاش و پشت به پنجره بودم
رو لباش يه نيشخند مسخره بود صورتشو به صورتم نزديك كرد چشمامو بستم و صورتمو ازش گرفتم اما اون سرشو با حركت سرم تكون داد و دوباره رخ به رخ شديم
دوباره صورتشو نزديك و نزديك تر اورد
كه يه ضربه محكم زير شكمش زدم ... اخش بدجور در امد خم شده بود و دستاشو تو هم جمع كرده بود
هنوز مقابلم بود با دست هلش دادم و به طرف در دويدم
كه با دستش بازومو گرفت و منو به طرف خودش كشيد مي دونستم رنگم حسابي پريده
احساس اهويي رو داشتم كه تو چنگال يه شير وحشيه اسير شده
با يه حركت منو پرت كرد رو تخت و خودش افتاد روم شروع كرده بودم به دست و پا زدن دوباره خواستم يه ضربه ديگه بزنم ولي اين بار زرنگي كرد و مانع شد و بلافاصله
يه كشيده تو گوشم خوابوند و صورتمو به طرف خودش برگردوند
در حالي كه احساس پيروزي مي كرد و مي خنديد اروم صورتشو به صورتم نزديك كرد
معين - خيلي دوست دارم طعم اين لبات بچشم
ديگه چيزي نمونده بود كه لباشو بذاره رو لبام چشامو بسته بودم از ته دلم از خدا كمك خواستم
كه صداي در اتا ق امد
خانوم مهندس تشريف داريد ؟
معين كه حسابي ترسيده بود سريع خودش عقب كشيد و از روم بلند شد منم جلدي وايستادم
خانوم مهندس ؟
حسابي رنگم پريده بود و نفس مي زدم
چون جوابي ندادم در به شدت بازشد و قامت منصور تو چار چوب در نمايان شد
تا به حال انقدر از ديدنش خوشحال نشده بودم (دورغ ميگه بچه ها براي هر بار ديدنش بال بال مي زنه )
معين سريع و بدون هيچ حرفي از اتاق زد بيرون اونم حسابي ترسيده بود گمون نمي كرد تو اين گيرو بير سر و كله منصور پيدا بشه
منصور بعد از رفتن معين در اتاقو اروم بست و بهم خيره شد... با نگاهش داشت از من سوال مي كرد كه چه اتفاقي افتاده
چي داشتم كه بگم زبونم بند امده بود رومو به طرف پنجره كردم صداي قدماي پاشو مي شنيدم كه از پشت بهم نزديك مي شد
منصور - اون اينجا چي مي خواست ؟
جوابي براي سوالش نداشتم
منصور- مگه با تو نيستم ميگم چيكارت داشت ؟
انقدر عصباني بود كه مي ترسيدم نگاش كنم
به سمتش برگشتم سرمو اوردم بالا بازم اين اشكاي لعنتي خودمم خسته شده بودم شده بودم عين بچه ها كه با يه تلنگر اشكشون دم مشكشون بود و زودي مي زدن زير گريه
وقتي گريه امو ديد لحنش مهربونتر شد
بازم كه مي خواي گريه كني دختر خسته نميشي؟ خدايي اصلا خستگي رو بي خيال چشات درد نمي گيره
در حالي كه دستامو از پشت به قاب پنجره تكيه داده بودم و اشكام قلوب قلوب سرازير مي شد به خنده افتادم
منصور- خوبه هنوز مي خندي حالا نمي خواي بگي چي شده ؟اون عوضي اينجا چيكار داشت ؟چرا انقدر رنگت پريده ؟
-ميشه انقدر منو باز خواست نكني
منصور- نوچ نميشه
-ميشه خواهش كنم كار نقشه ها رو زود تموم كنيم تا من از اين برزخ نجات پيدا كنم
منصور- چرا كه نميشه تو مي توني بري ...من كارا رو انجام مي دم
- نه منظورم اين نبود كه كارارو گردن شما بندازم
منصور- مي دونم ولي من تعارف نكردم مي توني بري براي تو هم بهتره خيلي اينجا اذيت شدي
- نه اگه بتونيم ظرف دو روز اينده كارو تموم كنيم منم مي تونم تا پايان كار باهات باشم
منصور- باشه مشكلي نيست
خواست از در بيرون بره
- پس بيايد از الان شروع كنيم كه زود تموم بشه
منصور- با اين حالي كه تو داري فكر نمي كنم بتونيم كاري رو از پيش ببريم كمي استراحت كن برات خوبه .....نقشه ها هم فرار نمي كنن خيالت راحت



شب موقعه شام كه پايين رفتم از منصور خبري نبود فكر كردم شايد دوباره پاش درد مي كنه كه نيومده براي همينم نپرسيدم كه چرا نيست
ميلي هم به غذا نداشتم بيشتر با غذام بازي مي كردم

با خودم فكر كردم اصلا براي چي قبول كردم كه بيام اينجا ...گور باباي نقشه و كار براي چي بيام اينجا كه چنين اتفاقاتي برام بيفته خدا رو شكر از اون عوضي هم خبري نبود .

بعد از غذا رفتم بالا كمي با نقشها سرو كله زدم تو این مدت حسابي از مهديس غافل شده بودم گوشي رو برداشتم و شماره شو گرفتم چهار بار بوق كشيد كسي برنداشت .با خودم گفتم شايد خواب باشه ولي اون به این زوديا نمي خوابه
دوباره زنگ زدم بعد از سه بار این دفعه برداشت
الو
مهديس - چي دختر سر اوردي چه خبره این موقع شب؟..... زنگ زدنت چيه ؟
اولا سلام دوما يعني مي خواي باور كنم تو الان خواب بودي ؟
مهديس - وا يعني دارم بهت دروغ مي گم مينو؟
چي بگم ... اخه براي تو بايد سر شب باشه مهديس جون
مينو دوباره چت شده این وقت شبي داري منو باز خواست مي كني؟ هان؟
هيچي هيچي برو بخواب كاري نداري خداحافظ
خداحافظ
نه يه كاسه زير نيم كاسش هست بعد از این همه مدت نشناسمش به درد جرز لايه ديوار مي خورم
بدجوري فكرمو مشغول كرده بو.د
تو این چند روز كه این جا بودم يكبار هم زنگ نزده و این يعني اينكه سرش جايي گرمه

يهو دلم خيلي گرفت
تنها تر از منم كسي هست ؟نه پدري كه دلم بهش خوش باشه و نه مادري كه برام دل بسوزونه
تو دنياي بيرون و اطرافم ادم شاد و شيطوني بودم اما هميشه تو تنهايام غم عالم مي ريخت تو سرم

از پله هاي تراس به سمت دريا رفتم دلم بدجوري گرفته بود صداي موجاي دريا شده بود برام نوازش دست، بهش نياز داشتم دلم مي خواست گريه كنم سرمو بزارم رو شونهاي كسي (حالا كو این كسي )
رو ماسه ها نشستم و به حركت موجا و صداشون گوش كردم و اروم شروع كردم به گريه (مي دونم زيادي گريه كرده ولي قول مي دم اخرين گريه اش باشه )
تو عالم خودم و غمام بود كه ...

منصور- مي دوني تو كار خدا موندم جستت يه ريزه است ولي تا دلت بخواد پر اشكه يعني تا صبح ولت كنن همين طوري پشت سر هم هي ابغوره مي گيري چطوره يه كارخونه بزنيم
به جون تو فكر كنم كارمون بگيره و حسابي پول در بياريم
ای خدا باز این بشر پيداش شد (حالا نه اينكه از خداشم نيست دختره لوس )
-اه شمايد؟ بازم كه عين جن ظاهر شديد
منصور- شما تشبيهات قشنگتري بلد نيستيد ؟
- فعلا چيزي به ذهنم نمي رسه؟
منصور- اگه مي رسيد هم بدتر از اين بهم مي گفتي همون بهتر به ذهنت نرسيد
-چرا منو شما بايد هي بگو مگو كنيم ؟
منصور- چه مي دونم از خودت بپرس
و در حالي كه كنارم مي نشست گفت:
واقعا به ادما ارامش مي ده
-چي؟ بگو مگواي ما؟
منصور- نه بابا .....ای كيوتم كه مشكل داره دختر ...منظورم درياست
اهان اره
منصور- مي دوني از چيت خندم مي گيره؟
از چيم؟
منصور- از اينكه سر هر حرف كوچيكي جنگ به پا مي كني ولي وقتي حوصله نداشته باشي خيلي راحت از كنارش مي گذري
- چرا شام نيومديد پايين؟
منصور- چون نبودم
با تعجب بهش خيره شدم
ابروهامو بالا انداختم و گفتم نبوديد!!!!!!!!!!!!!..... به شوخي گفتم نكنه تنها تنها رفته بوديد خوش گذروني ؟
منصور- مي دونستي وقتي مي خندي قشنگتر مي شي
-بازم من به روتون خنديدم شما رفتي تو فاز پسر خاله (به این دختر خوبي نيومده...والا )
منصور- خوب حالا جوش نزن نظرمو گفتم اشكالي داره ؟
- اره اشكال داره
منصور- بيچاره شوهرت چطور بايد این اخلاق گند تورو تحمل كنه
-خيليم دلش بخواد تازه از خداشم باشه
منصور- جدي مي گم يه بار افتابي هستي يه بار باروني خدا نكنه طوفاني بشي ديگه كلك طرف كنده است.
در حالي كه از جام بلند مي شدم گفتم همينم كه هستم حالا مشكلي هست؟

راه افتادم كه برم به طرف اتاقم
منصور- ديگه معين مزاحمت نميشه
چي ؟ منظورت چيه؟
منصور- منظورم اينكه ديگه به خودش جرات نميده مزاحمت بشه
واقعا؟
اره
بعد از كمي سكوت گفتم
ممنون و لي لازم نبود كه شما ...
منصور- ببين يه خواهش انقدر يه دنده نباش هي هم به من نگو چيكار مي كردم چيكار نمي كردم.
بدون هيچ حرف ديگه ای به سمت ويلا رفتم
وارد اتاق كه شدم از تراس به دريا نگاه كردم اونم مثل اينكه ديگه رفته بود لباسمو عوض كردم كه برم بخوام خيلي خسته بودم و به شدت خوابم مي امد
جلوي اينه نشستم و موهامو شونه كردم تو اينه به خودم نگاه كردم انگشتمو گذاشتم رو اينه و به تصوير چشمام دستي كشيدم
مينو مينو تو عوض شدي ديگه مينوي قبل از امدن به شمال نيستي
هستي؟
نه نيستي خودتو گول نزن خودتم خوب مي دوني
برو بتمرك سرجات بخواب... باز بي خواب شدي داري هزيون مي گي
رو تخت دراز كشيدم دستامو زير سرم قلاب كردم و به سقف خيره شدم كم كم چشمام داشت سنگين مي شد
كه صداي ناله اي امد از جام بلند شدم و خوب گوش كردم
اول فكر كردم شايد اشتباه مي كنم كمي مكث كردم وقتي صدايي ديگه ای نيومد دوباره دراز كشيدم و چشمامو بستم.
نمي دونم چرا همش به منصور فكر مي كردم و تو ذهنم چهرش برام تداعي ميشد تو جام جابه جا شدم و به پهلو خوابيدم
كه دوباره صداي ناله امد اينبار مطمئن شدم صدايي مياد تو جام نشستم و خوب گوش كردم صدا از اتاق بغلي مي يومد اروم به ديوار نزديك شدم
گوشمو به ديوار چسبوندم معلوم نبود صداي كيه
از اتاق خارج شدم به در اتاق بغلي رسيدم دستامو به در تكيه دادم حسابي گوشمو چسبوندم به در
يعني صداي كيه اونم اين موقع شب دلم مي خواست سر دربيارم هنوز صدا مي يومد
چند ضربه به در زدم جوابي نشنيدم روم نشد دوباره در بزنم
كمي كلمو خاروندمو و دستمو گذاشتم رو دستگيره و اروم چرخوندمش و درو باز كردم
سرمو دزدكي از لاي در بردم تو
اتاق تاريك بود چشم چشمو نمي ديد
واي مينو نري تو ها اصلا به توچه ... صدا مياد كه مياد
اما اگه كسي نياز به كمك داشته باشه چي ؟خوب داشته باشه اين همه ادم فقط تو كه نيستي؟
خوب اينم حرفيه .....اما پس حس انسان دوستانم چي ميشه؟
اون حس بخوره تو سرت برو كه بد موقعه به كار افتاده .... بابا بيا خواستيم يه بار بچه مثبت باشيما
به جهنم هرچي بلا بياد سرت حقته .....حالا برو جلو تا حس انسان دوستانتو فعال كني
اي به چشم
يكي از تخت خوابا خالي بود روشم مرتب شده بود اين يعني اينكه كسي هنوز روش نخوابيده (نه بابا خودت تنهايي فكر كردي يا كسي كمكت كرد )
اون يكي تختو ديدم كه كمي بهم ريخته بود ولي كسي روش نبود
پاي مصنوعي منصورو ديدم كه روتخت افتاده
پس اينا كجان؟
با صدايي كه به زور خودمم مي شنيدم منصورو صدا كردم
اقاي همتي؟ مهندس ؟
پس چرا جواب نمي ده
تو حال و هواي خودم بودم كه صداي از طرف دستشويي امد
ترسيده بودم به طرف دستشويي رفتم ولي ترس باعث شد كه دست خالي به طرف در نرم دنبال چيزي گشتم كه اگه اتفاقي افتاد از خودم دفاع كنم
چشمم خورد به پاي منصور كه رو تخت بود زودي برش داشتم و دو دستي بهش چسبيدم
اروم اروم به طرف در نزديك شدم صدا ديگه نمي يومد دوباره گوشمو چسبوندم ولي بازم صدايي نيومد ديگه با در يكي شده بودم انقدر به در چسبيده بودم
كه در يهو باز شد انقدر به در چسبيده بودم كه كنترلم از دست دادم و به محض باز شدن در به طرف داخل پرت شدم
معلوم نبود تو اون تاريكي كه درو باز كرده بود ولي هر كي بود انچنان بهش برخورد كردم كه اون بيچاره امد تا منو بگيره كنترل خودشم از دست داد و با صداي جيغ من هر دوتامون سقوط ازاد كرديم
چنايي صدايي بلند شد كه فكر كنم تا 10 تا ويلاي ديگه هم صدامونو شنيدن
گفتم الانه كه تمام استخونام شكسته باشن اول يكي از چشمامو يواشكي باز كردم
ولي وقتي چيزي رو كه ديدم دوتا چشمامو كامل باز كردم
اينا چشاي تيله اي كين كه انقدر به من نزديكن
تازه به خودم امدم يا جده سادات من روي كي افتادم
دوباره خواستم جيغ بكشم كه همونطور رو منصور و توبغلش افتاده بودم دستشو گذاشت رو دهنم
خله براي چي دهنمو گرفتي واي نكنه فكرايي داره ...واي مينو بد بخت شدي ....واي مينو خونه خراب شدي
انقدر ترسيده بودم كه همه جوره فكر منفي تو ذهنم ميومد الا فكر مثبت
براي همين با تمام قدرت دستشو گاز گرفتم چشماشو از درد بست ولي صداش در نيومد
تو همين حين صداي در امد كسي محكم به در مي كوبيد
صمدي: مهندس مهندس....مشكلي پيش امده؟
منصور به سختي جواب داد بله مهندس نه ...نه مشكلي نيست نگران نشيد
پس اين صداي چيه مهندس؟
چيزي نيست لپ تاپم خورد زمين براي همين صدا داد
مطمئني مهندس ؟
اره اره شما بفرمايد بريد بخوابيد
بعد از مدتي منصور كه مطمئن شد كسي پشت در نيست دستشو از روي دهنم برداشت حسابي عرق كرده بود و رنگ لباش كبود شده بود
تو همون بي حالي بهم گفت: مينو تو روخدا داد نزن
تو حالت خوبه منصور چرا انقدر عرق كردي؟
اره خوبم ولي اگه تو لطف كني از روم بلند شي بهترم ميشم
تازه فهميدم هنوز روي منصور افتادم تا خواستم بلند شم پام خورد به پاش و آهش در امد
-وايييييي ببخش
دوباره خواستم جابه جا بشم كه كنترلم از دست دادم و افتادم رو پاش
منصور - اخخخخخخخخ
محكم زدم تو سرم
- واي تو رو خدا منو ببخش منصور
از درد مثل مار زخمي به خودش مي پيچيد
- خيلي درد داره؟
با حركت سر گفت اره
پس پاشو بايد بريم بيمارستان
خواستم كمكش كنم
تو رو خدا مينو دست نزن الان اروم ميشه
ولي اينطوري نميشه داري از درد مي ميري
بهم نگاه كرد و حرفي نزد
- من مي رم الان اماده مي شم زودي ميام تكون نخور
بلند شدم كه برم مچ دستمو گرفت.
مينو بقيه رو بيدا ر نكني
با تكون سر گفتم باشم
وقتي اماده شدم زودي امدم تو اتاق ...خودشو رسونده بود به تختش و روش دراز كشيده بود
- چرا خوابيدي پاشو
منصور- نه بخوابم خوب ميشه
- ميگم پاشو رو حرف منم انقدر حرف نزن
به سختي پا رو به پاش بست و لنگون لنگون و بدون كوچكترين صدايي از ويلا خارج شديم
- مگه پاتو عوض نكردي پس براي چي دوباره درد مي كنه ؟
چيزي نگفت
-خيل خوب جواب نده بيا سوارشو بريم
تو راه چشاشو بسته بود حسابي درد مي كشيد
-هميشه اينطوري درد مي گيره؟
منصور- نه گاهي وقتا
- خوب براي چي ؟
بازم چيزي نگفت
تو حين رانندگي چشم به پاش خورد شلوارش كمي خوني شده بود
- چشام گشاد شد و به چهره درهمش نگاه كردم سريع يه گوشه ماشينو پارك كردم و به طرفش برگشتم چرا از پات خون مياد؟
با تعجب به پاش نگاه كرد معلوم بود خودشم نمي دونسته
پياده شدم و ماشينو دور زدم و درو باز كردم
-پاتو بزا ر اينور ببينم
منصور- چيزي نشده مينو بي خودي داري بزرگش مي كني
- تو حالت خوبه ديونه این پات اوضاش خرابه نمي فهمي بفهم .....بفهم ادم
بدون حرفي پاچه شلوارشو زدم بالا
-واي دوباره سر این يكي چه بلايي اوردي ؟چرا مثل بچه ها يه چيز و نمي توني سالم نگه داري
با تاسف سرمو تكون دادم
پاچه شلوارشو دادم پايين و سريع پشت فرمون نشستم به طرف بيمارستان رفتم
خيلي عرق كرده بود و نفس مي زد
به بيمارستان كه رسيديم زودي رفتم و براش يه ويلچر اوردم در ماشينو باز كردم
- بيا رو اين صندلي بشين
چشماشو باز كرد و به من خيره شد
- چرا داري بر و بر به من نگاه مي كني د مي گم بيا بشين ديگه
به زور از جاش تكون خورد و خودشو انداخت رو ويلچر
مي دونستم حالش خوب نيست و يه جوري خجالت مي كشه
به ايستگاه پرستاري رسيدم كسي نبود به دو طرف راهرو نگاه كردم
د بيا ....حالا كه عجله داري هيچ كس نيست
- كسي اينجا نيست پرستار پرستار پرستار
منصور- چه خبرته دختر الان ميان ديگه
- ميشه تو ساكت باشي من كارمو بكنم..... بابا كسي تو این خراب شده نيست؟
پرستار- چه خبرتون خانوم چرا بيمارستانو گذاشتيد رو سرتون
-من مريض دارم نبايد كسي این جا باشه كه جواب گوي ما باشه
پرستار- خانوم اينجا همه مريض دارن اگه قرار باشه مثل شما دادو بيدا كنن كه سنگ روي سنگ بند نميشه
-عزيزم من نيومدم اينجا برام موعظه كني مي گم مريض دارم مي فهمي چي مي گم مــــــــــــــريــــــــ ـــــــــــض
دكتر - خانوم ايماني چه خبره؟
پرستار- از این خانوم بپرسيد
برگشتم مردي پشت سرم وايستاده بود از روپوشش فهميدم دكتره
- این ديگه چه بيمارستانيه اقا كسي كه سرجاش نيست بعد از صد سال هم كه ميان اينطوري جواب مي دن
دكتر- خيلي خوب خانوم اروم باشيد مريضتون كجاست ؟
تازه ياد منصور افتادم كه چشاشو بسته بود و حسابي درد مي كشيد
دكتر بالا سرش رفت از شلوارش كه خوني شده بود فهميد كه بايد مشكل از اونجا باشه دستشو گذاشت رو زانوي منصور كه صداش يهو در امد
منصور- چيكار مي كني دكتر ارومتر
دكتر ويلچر منصورو رو به سمت اتاق معاينه حركت داد منم دنبالش راه افتادم باهم وارد اتاق شديم
دكتر- مي توني پاشي بشيني رو تخت
منصور يكم تكون خورد نه دكتر خيلي درد داره
دكتر- خيل خوب خانوم لطفا بيايد كمك كنيد باهام شوهرتونو بذاريم رو تخت
يه دفعه گفتم: شوهرم؟
دكتر به خنده افتاد و با همون خنده گفت نه خانمتون پس كي رو ميگم خانوم ؟
لطفا بيايد كمك... من تنهايي نمي تونم
من كه كمي گيج شده بودم سرمو اروم تكون دادم و به طرف منصور رفتم
دكتر- من از این ور مي گيرم شما هم از اون ور
همون طور وايستاده بودم
دكتر- خانوم چرا وايستاديد سر جاتون.... اقا خانومتون كه انشالله مشكل شنوايي ندارن؟
منصور سرشو به طرفم بر گردوند و در سكوت به من نگاه كرد
فكر كنم يه چند ثانيه ای داشتيم بهم نگاه مي كرديم كه
دكتر: ببخشيد وسط نگاتون مزاحم ميشم ولي از این پا داره خون مي ره
دوتايي به دكتر نگاه كرديم
دكتر دوباره با خنده گفت : نكنه الان مرحله نگاه كردن به منه ؟
كيفو گذاشتم رو ميز كنار تخت و به دكتر كمك كردم كه منصور رو تخت بخوابه منصور كه همش سرش پايين بود وقتي دراز كشيد كيفمو برداشتم و از اتاق خارج شدم
و پشت در وايستادم
نمي دونم چقدر گذشت هنوز تو افكار خودم غرق بودم كه دكتر از اتاق امد بيرون
تا منو ديد گفت
دكتر- نگران نباشيد خانوم حالشو بهتره فقط يكم درد داشت كه يه مسكن بهش زدم.....خانوم شوهرتون خودش اهميت نمي ده..... از شما بعيده معلوم نيست چه بلايي سر پاش اورده
-ديگه مشكلي نيست دكتر
دكتر- نه فقط ديگه نمي تونه از اون پا استفاده كنه به فكر يه پاي جديد باشيد. در ضمن تا يه مدت بهتره روپاش راه نره و از ويلچر استفاده كنه
- شما گفتيد مشكلي نيست
دكتر- بله ولي پاشون كم صدمه نديده اينطوري ادامه بدن ديگه چيزي از پاشون نمي مونه
داروهاشونو نوشتم مي تونيد نسخه رو از پرستار بگيريد
- خيلي ممنون دكتر
دكتر- خواهش مي كنم
بعد از رفتن دكتر در اتاقو باز كردم منصور خوابيده بود معلوم بود تا حالا به این راحتي نخوابيده بود
اروم درو بستم و به سمت ايستگاه پرستاري رفتم و نسخه رو براي گرفتن داروهاي منصور از پرستار تحويل گرفتم
نزديك صبح شده بود و منصور هنوز خواب بود كنارش روي يه صندلي پلاستيكي نشسته بودم .
به سرم بالاي سرش نگاه كردم هنوز تموم نشده بود چشام داشت كم كم سنگين مي شد سرمو گذاشنم رو تخت و چشمامو رو هم گذاشتم خيلي خوابم ميومد و خوابيدم

***********
با صدايي كه اسممو صدا مي كرد از خواب بيدار شدم اروم چشامو باز كردم به تخت خالي نگاه كردم منصور تو جاش نبود اولش يكم گيج بودم چند بار چشمامو بازو بسته كردم كه دوباره صدا رو شنيدم
مينو
به كنارم نگاه كردم منصور كنارم ايستاده بود و داشت صدام مي كرد
كمي بهش خيره شدم
با لبخند بهم نگاه مي كرد
تازه يادم افتاد كجام و چه اتفاقي افتاده بود
- تو براي چي وايستادي؟
منصور- نبايد وايستم؟
به پاش خيره شدم
- دوباره اونو كردي پات ؟
منصور- نبايد مي كردم؟
- تو حالت خوبه... همين پا پدرتو در اورده.... ادم نشدي بازم پات كردي
منصور- خوب الان چيزي ندارم كه پام كنم
- لازم نيست چيزي پات كني ... ويلچر كه هست دكتر گفت نبايد تا يه مدت رو پات راه بري
منصور- دكتر براي خودش يه چيزي گفته
- بچه نشو برو درش بيار من برم برات ويلچر بيارم...... بعدم بريم ويلا الان همه فهميدن ما نيستيم
منصور- نه نمي خواد.... پاشو بريم من با این پا راحتم
- تو چرا انقدر لجبازي مرد؟
منصور- نمي خواي پاشي؟
- نه تا وقتي اون تو پاته
منصور- چرا نمي فهمي دوست ندارم كسي منو اونطوري ببينه
- خوب ببينه چي ميشه مگه؟
كمي به صورتم خيره شد و با ناراحتي از اتاق رفت بيرون از در كه رد شد دوباره برگشت و تو چشمام خيره شد
منصور- تو ماشين منتظرتم بيا.... فقط زياد منتظرم نذار
و رفت
كمي تو جام تكون خوردم گردنم درد مي كرد گردنمو كمه تكون دادم تا خواستم بلند شم ديدم چيزي رو شونه هامه دست كشيدم و و ديدم كته منصوره
از اتاق زدم بيرون تو ماشين پشت فرمون نشسته بود
ديونه مثلا مي خواد ثابت كنه درد نداره خدايا چرا هرچي كله خرابه گير من ميفته
به طرف ماشين رفتم در سمت راننده رو باز كردم
- باز من يه دقيقه نبودم سريع جامو گرفتي
منصور- مينو برو سوار شو دير شد.... الان همه هزار جور فكر مي كنن
-خوب بذار فكر كنن او نا رو ول كني تا 1000 سال اينده هم همه جور فكر مي كنن....برو انور من مي خوام سر جام بشينم
مينو
- هان.... چي خوب مي خوام رانندگي كنم ديگه.... پاشو .....د يالا پاشو
منصور سرشو از ناراحتي تكون داد و زير لب شروع كرد به غر غر كردن و با ناراحتي امد پايين
و رفت او نور نشست
منم جلدي سوار شدم كتشو به سمتش دراز كردم
- ممنون
كتو گرفت و روپاش گذاشت
- وقتي يه بار يه حرفي به بچه مي زنن ميگه چشم انقدر با بزرگترش كه كل كل ....چييييي نمي كنه..... ا باريكلا
دستاشو زير بغلش گذاشت حسابي كلافه بود
با خودم گفتم بهترين موقع است براي اذيت كردنش(اين دختر چقدر افكار شيطاني داره )
- خوب این از كمربند .. ببخشيد شما كمربند نمي بنيديد؟
منصور- دو قدم راه ديگه كمربند نمي خواد... اذيت نكن روشن كن بريم
- نچ نچ امكان نداره لطفا كمربند... من راننده ام و بايد حافظ جون مسافرم باشم
منصور- برو
- كمربند
با عصبانيت كمربندشو بست
منصور- خوب حالا مي ري ؟
يه لبخند مكش مرگ ما بهش زدم و دندونامو رديف كردم... خم شدم در داشبوردو باز كردم و شروع به گشتن كردم
منصور- ديگه دنبال چي هستي؟
هان؟
منصور- مي گم چي مي خواي ؟
- صبر كن اهان پيداش كردم گفتم این جاها ديده بودمش
عينك افتابي رو برداشتم به چشمام زدم تو اينه ماشين به خودم نگاه كردم و بعدش اينه رو تنظيم كردم
منصور- خيلي واجب بود خانوم مهندس(اينو با صداي كش دار و عصبي گفت)
بهش خيره شدم و با انگشت اشاره عينك كمي كشيدم پايين
- تو كار بزرگتر دخالت نكن بچه
خندم گرفته بود بيچاره چاره ای نداشت فقط خون خونشو داشت مي خورد ضبطو روشن كردم
اهنگ به ظاهر شادي گذاشته بود با اهنگ شروع كردم به تكون دادن سرم و با خواننده همخوني كردم......
روزاي سخت نبودن با تو
دور نبودنتو خط كشيدم
تازه مي فهم اشتباهم اين بود
چهره عشقمو قلبي كشييييييييدم
عشق تو دارو ندار دلم بود
امدي داروندارمو بردي
بيا سكوتتو بشكن برگردد
كه هنوزم تو دل من نمردي
كه هنوزم تو دل من نمرديييييييييييييييييييي
سكوت قلبتو بشكن و برگردد
نذار اين فاصله بيشتر از اين شه
نمي خوام مثل گذشته كه رفتي
دوباره اخر قصه هميشه
سكوت قلبتو بشكن و برگردد
نذار اين فاصله بيشتر از اين شه
نمي خوام مثل گذشته كه رفتي
دوباره اخر قصه هميشه
(اهنگ سكوت محسن يگانه از آلبوم رگ خواب )

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 124
  • بازدید کلی : 1,408